وقایع عجیب و سخنان طنز آمیز

آنچه عیان است چه حاجت به بیان است

وقایع عجیب و سخنان طنز آمیز

آنچه عیان است چه حاجت به بیان است

بسته ای غیر منتظره



 

در فروشگاه معروف «وال مارت»، مردی، حین خرید در بخش اسباب بازی ها، بسته غیر منتظره ای پیدا کرد که حاوی هروئین بود. البته وزن چندانی نداشت و فقط یک گرم بود. سازمان پلیس از پیدا شدن بسته ابزار خرسندی کرده، زیرا بنظر آنان امکان داشت بچه ای آنرا پیدا کند و طبق عادت بچگانه بلافاصله آنرا در دهان بگذارد که مسلماً این مقدار هروئین برای یک طفل بسیار مهلک است. پلیس میگوید شاید صاحب بسته از مشاهده مأمور ترسیده و بسته را عمداً زیر قفسه انداخته است . بهر حال این موضوع از نظر فروشگاه و پلیس بصورت معمایی لا ینحل در آمده است.

 

تعریض

در ولایت « گراند راپیدز» واقع در ایالت «میشیگان» امریکا، در مدرسه ای، دانش آموز نرینهء 15 ساله ای با معلم خود بر حسب شوخی زور آزمایی کرد و طی آن معلم نگون بخت را سرنگون کرد و مدتها سر معلم را در حلقهء پرتوان دستان بفشرد. لیک، مدرسه، بخاطر ایراد اهانت و ایجاد تحقیر در معلم، آن دانش آموز را، طبق مقررات موضوعه، بمدت 10 روز از حضور در کلاس معلق نمود. خبر ماجرا بگوش مادر پسرک رسد. مادر بجای اعمال تنبیه مرسوم و متداول خانواده های امریکایی، یعنی «بازداشت در خانه»، نوجوان را به گونه ای دیگر تنبیه کرد که عبارت بود از الصاق نوشته ای بر پشت لباس بمضمون:<توجه: من توی مدرسه یه کار بدی کردم و حالا دارم کفاره شو پس میدیم> و بدین صورت موظف گردید تا در مسیری برابر با هشت کیلومتر در حاشیه خیابانی حرکت و آشغال های ریخته بر زمین را جمع کند. وقتی از پسرک پرسیده شد: چونست حالت؟ گفت: <ولله، چی بگوم، کاکو.  از ای کاغذو که چسبوندن پشت لباسوم، باکوم نیس، اما ایی  «رشطی» شدن جلوی ملت حسابی حالمو گرفته!>.

پشیمانی ها دم واپسین


 

مورخه بیست و نهم بهمن 91. «بانی ور»، پرستار استرالیایی، سالهاست که در بخش ویژه «کاهش آلام» افراد مشرف بمرگ اشتعال داشته است. او ادراکات و احساس های دم واپسین این افراد را جمع آوری  و بصورت کتابی پر فروش منتشر کرده است. میگوید انسان  دم مرگ دید و منظری بسیاز شفاف پیدا میکنند.  وقتی از آنان می پرسیدم: < از چی پشیمان هستید ؟>  میگفتند:

پشیمونم که چرا اونجور که دل خودم می خواست و نه اونجور که دیگران می خواستند زندگی نکردم.

پشیمونم که چرا اینقدر تو زندگی «سگ دو» زدم

پشیمونم که چرا از بیان حرفها و نظراتم می ترسیدم

پشیمونم  که چرا دوستها و رفقام را سر هیجی پیجی از دست دادم

پشیمونم  که چرا تو زندگی اون همه غصه خوردم